رمان تالون منحرف(پارت1)

zozo zozo zozo · 1402/05/20 20:39 · خواندن 2 دقیقه

اگه حمایت کنید پارت بعد منحرفی تره

تالون:صدای زنگ ساعتمو میشنیدم،با خواب آلودگی گوشیم رو از روی میز برداشتم و زنگ رو قطع کردم. بلاخره از رو تختم بلند شدم و لباسمو عوض کردم و موهامو شونه کردم،بعدم رفتم دستشویی تا دست و صورتمو بشورم..
اینجا خونه خودمه جایی دور از عموم،یه مدتی ماموریت نداشتم و اینجا زندگی میکردم
رفتم آشپزخونه و پنکیک درست کردم..
گوشیم زنگ خورد روی گوشی اسم جک نمایان بود،جک بهترین دوستم بود و تو تیمارستان کار میکرد جواب دادم:
+سلام جک
-سلام پسر چطوری
+هی بد نیستم
-هوم همیشه همینو میگی
+من همیشه حقیقتو میگم
-باشه اسکل جون
+خب میخواستی ایسگام کنی یا کاری داری
-میخواستم بگم امروز اگه وقت داری بریم بیرون بلاخره یکشنبس و تعطیله
+اوکیه میام
-حله پس ساعت۲میام دنبالت
+باشه

از هم خداحافظی کردیم و گوشیو قطع کردم
پنکیکارو تو ظرف گذاشتم و رفتم تو گالری گوشیم،گوشیم پر بود از عکسای پنی من اون عکسارو مخفیانه ازش میگرفتم یا از پیجش برمیداشتم تو یکی از عکساش یه دامن کوتاه پوشیده بود و خیلی جذاب و سک.سی‌ شده بود.من همیشه دوست داشتم با پنی باشم،بماند که یه سری برنامه ها دارم واسه پنی..
یه فکری به سرم زدو تصمیم گرفتم..برم خونشون
رفتم تو اتاقم و یکم ژل مو زدم با یه عطر مردونه و بعد کفشای موشکیم رو پوشیدم و پرواز کردم،بعد رفتم تو بالکن خونه پنی که به اتاقش راه داشت در بالکن رو باز کردم،پنی خوابیده بود و انگار خوابش خیلی عمیق بود..دستمالم رو از جیبم در آوردم و گرفتم جلوی صورت پنی که بیهوش بشه
بعد بغلش کردم و بردم خونه خودم

پنی:سرم گیج میرفت و یه حس عجیبی داشتم به زور چشمامو باز کردم..صبر کن اتاق من چرا بنفش شده!یکم بیشتر که به خودم اومدم فهمیدم اینجا اصلا اتاق من نیست!
یهو در اتاق باز شد و تالون نمایان شد
یه جیغ محکم زدم
تالون:چته آروم
پنی:چیکار کردی من اینجا چیکار میکنم ها؟

تالون پوز خندی زد و گفت:اینجا اتاق منه
پنی:صبر کن ببینم...تو منو دزدیدی؟کثاافتت

تالون:رفتم رو تخت دراز کشیدم و پنیو بغل کردم و گفتم:این همون چیزیه که دوتامون میخواستیم..
با چشم هایی پر از هوس بهش نگاه کردم و شروع کردم به بوسیدنش،با حرص و طمع لباشو میبوسیدم و زبونم و کردم تو دهنش..