رمان تالون منحرف(پارت2)

zozo zozo zozo · 1402/05/20 23:11 · خواندن 1 دقیقه

این پارت منحرفیش بیشتره...

تالون:زبونم رو تو دهنش میچرخوندم و پنی به پایین تنم چنگ میزد،ولی من بس نکردم،جوونن دهنش مزه ی توت فرنگی میداد و پنی هی آه و ناله میکرد،بلاخره نفس کم آوردیم و زبونم رو از دهنش کشیدم بیرون،دوتامون داشتیم نفش نفس میزدیم..
پنی:این چه کاری بود
تالون:مگه دوستم نداری
پنی:ما نباید اینکارو بکنیم ما باهم دشمنیم
تالون:من به خاطر عمو هامون ولت نمیکنم
پنی دستش رو روی سینم گذاشت تا از خودش دورم کنه ولی من سفت روش چسبیده بودم
بیخودی تقلا نکن عشقم تو مال منی
پنی:من نمیخوام پشیمون بشیم
تالون:نمیشیم
دوباره لبام رو رو لباش گذاشتم و بوسیدمش
بعد چند دقیقه تصمیم گرفتم برم سراغ گردنش،سرم رو تو گودی گردنش فرو کردم،رو گردنش بوسه های کوچیک میذاشتم و میک میزدم،یه قسمتشو انقدر میک زدم که کبود شد پنی هم با صدای نازش برام آه و ناله میکرد که باعث میشد عضوم به لرزه در بیاد،دیگه تحمل نداشتم میخواستم لباسشو بکنم که..